و خدا کلمه بود.
مطلب این عنوان رو یک دوست نوشته که تقدیم تو می کنم و از دوست کیهانی مان سپاس.
در ابتدا کلمه بود
کلمه با خدا بود
کلمه خدا بود
اهل زمین کجاست تا ببیند
حکمت نغز مادری را
که سخنان بی ادعایش در جایی که رسم و رسوم کودکی دارذ از طاقت اهل فلسفه نیز بیرون است
سخنانش جز کودکان ندانند
بین مسافران سیّاره ی خاک،
آدم بزرگ هایی هستند که بازی های کودکی را از یاد بردند و در عوض خودِ زندگی را به بازی گرفتند
برخی آدم بزرگ های این زمانه گویی هیچ گاه کودک نبوده اند وسخت می توان کودکی شان را در ذهن ترسیم کرد
سخت است برایشان فهم زبان احوال سنگین کودکی که اینجا پیداست
ترجمه باید کرد زندگی را گاه به زبان کودکی
از "شتری تا شیری و از شیری تا کودکی" یک کهکشان راه است
به قول آن حکیم
پوست باید انداخت بهر کودکی
کجایند زمینیان تا ببیننند
هنگام و
هنگامه ای را که
کلمه می تواند خود باران باشد
معجزۀ بارانی که سخاوتمندانۀ بر
روح پژمان همۀ ما بارید
و نپرسید آشنا و غریبه کیست
خدا کلمه بود
و
باران معجزۀ خدا
که چنین شور بودن را واژه واژه در ما حکّ می کند و
زندگی های بسیاری را سر ذوق آورده
سپاسگزاریم باران را که چنین شادمانه در شما جاریست
آنچه شما می نویسید
بارانیست که از ترنّم کلمات می تراود و بر سرنوشت کیهان می بارد
تاریخ کیهان غنی می شود از طراوت باران شما
به امید روزی که مادران این سرزمین مثل شما آنقدر امنیت و محبت به زندگی فرزندشان هدیه کنند
تا بلوغ و گذشت و آزادگی دوران بزرگسالی نسلها تضمین گردد
دریافت مهر مادری در کودکی بسیاری از خلأهای بعدی را از دور خارج می کند
سپاس از همۀ مادران کیهانی