باران باران ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

شور بودنم

زندگی به سبک باران

1392/8/10 17:58
نویسنده : مامان
391 بازدید
اشتراک گذاری

ماه تی تی من(ماه تی تی عنوان یک کتابه از افسانه شعبان نژاد، افسانه شعبان نژاد تنها شاعر کودکی است که من خیلی خیلی دوستش دارم کتاب هاش عالی و محشره . پر از معنا پر از حس، پر از راز و رمز کودکی )! دیروز صبح که ساعت 7 بیدار شدی و تلویزیون رو روشن کردی تا ساعت 9 شبکه پویا دیدی. ساعت 9 گفتم امروز تا عصر تلویزیون تعطیله و کسی حق نداره اونو روشن کنه. ناراحت شدی و گفتی می خوام ببینم . گفتم اگه روشنش کردی تلویزیون و دی وی دی کلا تعطیل می شه. مجبور بودی قبول کنی چون می دونستی وقتی می گم حتما عملی می کنم. قبول کردی و هی غر زدی هی بهونه اووردی هی رایان رو فرستادی  که اگه می شه سی دی ببینیم . قبول نکردم که نکردم برات توضیح دادم که تماشای  طولانی تلویزیون در دراز مدت چه مشکلاتی برای بچه ها ایجاد می کنه و جلوی رشد پا و دست و مغز رو می گیره. یک چند دقیقه ای قبول کردی ولی دوباره شروع کردی به غر زدن تا این که مثل خود این معتادها اعتراض هات رو شروع کردی و خوب بهترین وسیله گریه کردن بود البته با سوز زیاد و با دادهای بسیار و جالب ترین قسمت قضیه وقتی بود که از فرط استیصال داد زدی" من می خوام هر جور دوست دارم زندگی کنم" خیلی خوشم اومد از این نکته ی نغزی که گفتی. این حق شماست که هر جور می خواهید زندگی کنید و البته این انتخاب شماست اما تلویزیون رو نمی تونم اجازه دهم. اون موقع که شرایط زندگی مون خیلی سخت بود. اون موقع ها که باید هم برای تو حمایت عاطفی بودم و هم برای رایان، اون موقع ها که برای تو کتاب شعر می خوندم و با اون آهنگ رایان رو خواب می کردم . اون موقع ها که رایان می خوابید و می یومدم با همدیگر نقاشی می کردیم، آهنگ می زدیم، قصه می خوندیم، اون موقع ها که اسباب بازی می دادم دستت و به تماشای بازی کردنت می نشستم و تمام تلاشم رو می کردم که نگم چی کار کن و چی جوری بازی کن. اون موقع ها که تو و رایان رو توی آشپزخونه می بردم و کارهام رو می کردم که شما هم سرگرم بشید ، می تونستم یک سی دی بذارم توی دستگاه ، تلویزیون رو روشن کنم و برم دنبال شیر داددن رایان و غذا درست کردن و مای بی بی عوض کردن و حموم کردن و لباس ها را شستن ولباس اتو کردن. اما این کار رو نکردم چون به تلویزیون و سی دی اعتقادی نداشتم و ندارم. تو دختر خلاقی هستی و فقط دنبال کاردستی درست کردنی اونم به خاطر تمام  اون لحظاتی که قیچی رو می دادم دستت و می گم باهاش هر کاری خواستی بکن. کاغذ رو می دادم بهت و می گفتم هر کاری خواستی باهاش بکن. پاستل ها همیشه توی اتاق تو پخش بودند چون همش در حال نقاشی بودی. نه عزیزم اجازه نمی دم تمام تلاشم برای با تو بودن من، برای با من بودن تو ،برای با تو بودن خودت، برای با رایان بودن تو تبدیل بشه به تماشای سی دی و تلویزیون. درسته برنامه های خوب زیاد هست مثل برنامه ی لالایی شبکه ی پویا. درسته که سی دی های خوب زیاد هست مثل سی دی های بی بی اینشتین ولی خوب نمی تونم اجازه بدم این جوری بخوای زندگی کنی تمام تلاشم رو می کنم حتی اگه مجبور بشم دوباره تمام وقتم رو برای با تو بودن بذارم. دوست دارم  زندگی من!

 خلاصه همین طور که گریه می کردی بغلت کردم بوسیدمت و گفتم من می خوام برم توی حیاط می یای؟ گفتی آره . با هم رفتیم توی حیاط و دیدیم که کاکتوسی که مامان بزرگ داده کلی بچه کرده. یک هفت هشت تایی گلدون پیدا کردیم و بچه ها رو از مادرشون جدا کردیم که مستقل بزرگ بشن و برای خودشون یک گلدون بزرگ رو پر کنند. چون گلدون مادرشون خیلی کوچیک شده بود براشون و سی دی دیدن یادت رفت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شور بودنم می باشد