باران و خرسی هاش
باران نازنین! یک ماه پیش اومدی پیشم و گفتی مامان من تو اتاقم خرسی ندارم. منم دو تا خرسی ای که سحرو سپیده هنگام تولدت برات آورده بودند و گذاشته بودم برای این موقع ،بهت دادم.این روزها خرسی ها همراه همیشگی تواند. امشب شنیدم که خرسی رو توی کالاسکش می ذاشتی و بهش می گفتی"می ذارمت اینجا. اگه کمک (چمک)خواستی (آستی)به من بگو (بدو)کمک می خواهم ". وقتی اینطوری حرف می زنی من می میرم برات .زبان حقیقتا یک نشانه است ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی