اشکالی نداره
باران خانوم شما جمله ی اشکال نداره رو توی این سه سال زندگیت بارها و بارها شنیدی . چه اون موقع که کوچیک بودی و پی. پی می کردی و گریه می کردی .چه اون موقع که نشستی و دستت به هر آنچه می خواست نمی رسید و گریه می کردی و من بهت می دادم . چه اون موقع که در کنار تو می نشستم وکتاب می خوندم و تو با دست های کوچکت صفحاتی رو پاره می کردی. چه اون موقع که راه افتادی و دائم زمین می خوردی و من منتظر می ماندم که خودت بلند بشی .چه اون موقع که پاستل رو بر می داشتی و دیوارها رو رنگ می کردی .چه اون موقع که شروع کردی غذا خوردن و همه ی غذاها رو روی زمین می ریختی .چه اون موقع که توی پارک یا هر جای دیگه خودت رو به همه جا می مالیدی و کثیف می شدی . چه اون موقع که کتاب هاتو پاره می کردی و ناراحت می شدی . همیشهی همیشه برات این جمله رو تکرار کردم " اشکالی نداره" . باران خانوم اشکالی نداره اشتباه کنی چرا که اشتباه یعنی تجربه و تجربه یعنی ارزشمندترین "چیز" زندگی یعنی خود زنده +گی. اینا رو گفتم که اینو بگم که تو مامان رایان شدی تو هم به رایان می گی " اشکالی نداره" و باور کن حالا که دارم برات می نویسم اشک توی چشمام حلقه زده . از این که باهم بودنمون این قدر زود نتیجه داده .بارانم به همه بگو " اشکالی نداره " بذار همه تجربه کنند . بگذار همه راحت اشتباه کنند و از این اشتباه کردنشان به خود ببالند . بگذار همه بدانند که جایی برای سرزنش این واژه زشت وجود ندارد. بی هیچ ترسی خودشان باشند . خود خود بارانی شان.