فکر کردم خدایا چی درست کنم ...
باران گلی اومدی پیشم و شروع کردی به داستان پردازی و به عبارتی خیال پردازی و در نقش یک میزبان مهربان شروع کردی به تعریف اینکه چه جوری داری خودت رو برای مهمانان آماده می کنی و وسط حرفات گفتی "فکر کردم خدایا چی درست کنم " این جا که رسیدی من هنگ کردم و موندم تو این واژه ها رو از کجا پیدا می کنی. مثلا دیشب داشتی می رفتی دستشویی یک دفغه گفتی " مامان شما زنشی " و با چشم های قشنگت اشاره کردی به بابات . من هم در تعجبی زیبا خندیدم . دوست دارم .
نویسنده :
مامان
22:18